چرا مردم به حرف روشنفکران گوش نمیکنند؟| همه آنچه درباره نگاه جامعهشناختی به اینستاگرام، رسانههای جدید و سرگرمی مردم باید بدانید
تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۵۸۸۲۲
همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: جواد جزینی، داستاننویس و مدرس این عرصه است. از سالها پیش و از اوایل انقلاب جزو حرفهایهای داستان و داستاننویسی محسوب میشود و تا به امروز شاگران زیادی در این زمینه تربیت کرده است، به طوری که کاملاً از این طریق امرار معاش میکند. دید منتقدانه او به هر موضوع جامعهشناختی و فرهنگی، حاصل عمق نگاهش است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
طبقه مرفه و کسانی که خودروهای آنچنانی و خانههای لوکس دارند، کتاب نمیخرند. چرا در سبد خانوار مردم فست فود همچنان باقی است اما خبری از کتاب به چشم نمیخورد؟
نمیدانم این گزارهای که تحت عنوان پرسش طرح میکنید، از کجا به دست آمده و در کدام مثلاً پژوهش علمی حاصل شده است. گفتید که چرا آدمهای پولدار کتاب نمیخوانند. آیا یک مطالعه میدانی شده و دریافتهایم کسانی که وضع مالیشان خیلی خوب است کتاب نمیخوانند؟ به نظرم این گزارهها، گزارههای کم عمقی است و نمیتوانیم همه بار تحلیل و پژوهشمان را بر اساس این گزارهها سامان دهیم. بلی، در عین حال میتوانیم بگوییم که آمار مطالعه در ایران پایین است و تلاش کنیم تا پاسخ دهیم که چرا این افت و کمبود و نقصان مطالعه رخ داده و در میان مردم کمرنگ شده. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که آدمهای پولدار کتاب نمیخوانند، این گزاره به خودی خود ریشه در اندیشههای فلسفی دارد.
من البته به شخصه جزو طبقه فرودست جامعهام و همینجا باید موضوع را عنوان کنم تا مبادا تلقی شود که طبقه مرفه را نمایندگی میکنم. من جزو لایههای پایین اجتماعیام اما به گمانم این گزاره اشتباه است، که فکر میکنیم، آدمهای پولدار، خانههای بزرگ و ماشینهای لاکچری دارند و صاحب کارخانهاند یا سرمایهدارند، اما مطالعه نمیکنند. اگر من و شما روی این محور صحبت کنیم، احتمالاً پاسخ علمی و درستی از بحثمان استخراج نمیشود. باید نخست ثابت کنیم و پژوهشی میدانی به دست دهیم که طبقه فرودست جامعه بیشتر مطالعه میکند یا فرادست. به گمانم اتفاق نقصان مطالعه، گران شدن و بالا رفتن قیمت تولید کتاب و طبیعتاً سرجمع حاصل این معادلهها، یعنی پایین آمدن نرخ مطالعه، ریشه در مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع دارد و اگر این مشکل را به یک موضوع طبقاتی تقلیل دهید، نشانی غلط و اشتباه به جامعه مخاطب خودمان دادهایم.
از سوی دیگر موضوع را به بحث میگذارم: شمارگان کتاب خود گویای این موضوع است. یک شاعر پیشکسوت در همین سال جاری کتابش ۱۰۰ نسخه تیراژ خورد و برای اینکه حفظ آبرو شود، تیراژ آن را در شناسنامه کتاب، ۲۵۰ نسخه قید کردند. یکی از روحانیان که اتفاقاً مورد وثوق برخی طیفهای صاحب اندیشه در جامعه است، اعلام کرد که کلاً مخاطبان کتاب در ایران بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نفرند. این عده خودشان کتاب مینویسند و اتفاقاً کتابهای یکدیگر را هم میخوانند. آن کسی که شب سر گرسنه بر بالین میگذارد، حق دارد که کتاب را از سبد خانوار خود حذف کند اما خانوادهای که به اصطلاح دستش به دهانش میرسد خیر. چرا آنها کتاب نمیخوانند؟
همانطور که شما معضل پایین بودن و افت نرخ مطالعه در جامعه را به یک موضوع تبلیغاتی تقلیل دادهاید. به هر حال از مشکلات متعدد حوزه کتاب، ممیزی و آزادیهای اجتماعی و نابسمانیهای اقتصادی و تصمیمگیریهای غلط سیاسی یک جامعه در حال توسعه که منجر به پایین آمدن نرخ مطالعه در یک کشور میشود، فاکتور گرفتهاید یا آن را کناری نهادهاید و حالا بحثتان این است که چرا در دل مشکلات اقتصادی طبقه مرفه جامعه و کسی که دستش به جیبش آشناست، کتاب نمیخواند. به نظرم اگر شما آن معضلات اصلی را نشناسید، پاسخ دادن به این پرسشها، پاسخهای کوتاه، سرگرم کننده و موقتاً اقناع کننده و ژورنالیستی و تبلیغاتی خواهد بود. پاسخ به این سمت و سو سوق خواهد یافت که ما سرمایهداران را به سمت سرمایهگذاریهای بیشتر ببریم.
نفس کار چه ایرادی دارد؟
این بحثها علمی و آماری نیست و در نهایت برای نخبگان واقعی ایرانی قانع کننده به نظر نمیرسد. اتفاقاً در بهترین حالت شأنی عامه پسندانه دارد و محملی برای سرپوش نهادن بر مشکلات اقتصادی است. این در حالی است که دستکم میتوانیم بررسی کنیم که نرخ مطالعه در ایران پایین آمده و در این بین نقش تصمیمگیران فرهنگی چقدر است. سیاست در این بین چقدر بر موضوع سایه افکنده. نقش تصمیماتی که در سرنوشت ملی ما در عرصه جهانی در موضوع دخیل بوده را برشماریم و اینکه آیا ممیزی، بلای بزرگ افت نرخ مطالعه نیست؟ آیا وضع اقتصادی مردم را درگیر معیشت کرده و شما موضوع را به اینجا خواهد میکشانید که معضل اصلی اجتماعیمان این است که چرا طبقه سرمایهدار کتاب نمیخواند؟! کافی است که سرتان را از خانهتان بیرون بیاورید و نظری به کوچه و خیابان بیفکنید. شما گویی همه دلایل و مشاهدات بزرگ را رها کردهاید و به یک موضوع کوچک چسبیدهاید.
همه امروز از گوشیهای هوشمند استفاده میکنند. این نوع گوشی امروز در دسترس همه است. اما در مترو، اتوبوس و زمانهایی که کاری نداریم معمولاً مردمی را میبینیم که با این گوشیهای لمسی مشغول بازیاند و اتفاقاً به دنبال خواندن تحلیلها برای گرهگشایی از مشکلات جامعهشناختی خود نیستند. گویی ما منتظریم و کسانی را موظف میدانیم که مشکلات ما را حل و فصل کنند و ما هم گوشهای بنشینیم، پا روی پا بیندازیم و دیگری و دیگران را به عنوان مقصر نشانه رویم. در حالی که خودمان هیچ کمکی نمیکنیم تا از این وضع خارج شویم. در عرصه داستاننویسی حتی حاضر نیستیم که در این فرصت کوتاه در زمان فراغت، تحلیلی کوتاه درباره یک داستان بخوانیم یا یک داستان مطالعه کنیم تا به تجربه عینیمان افزوده شود. مردم حتی اگر متنی جدی در فضای مجازی وجود دارد، اغلب ترجیح میدهند که نخوانده آن را لایک کنند. اغلب مردم در همین فضای مجازی هم فرهنگی شفاهی دارند و از همین امکان هم به درستی بهره نمیبرند. توده تقریب زنان به دنبال لایک کردن پستهای میکاپاند و آشپزی و مردان هم به دنبال جوک و سرگرمی. چرا کمتر به دنبال حل مسایل جدی هستیم؟
به گمانم اختلاف من و شما در این زمینه فرهنگی به یک دو مورد ختم نمیشود. نمیخواهم به این اختلافات دامن بزنم اما همین قدر باید بازگویم که چه کسی گفته که اگر در جامعه کسانی به جای خواندن مطلب جدی به دنبال میکاپاند به من و شما چه ارتباطی دارد؟ ظاهراً دغدغه آنها همین است. اگر آنها به فرض کتاب عامه پسند میخوانند به من و شما چه ربطی دارد؟ چرا من و شما باید به آنها خرده بگیریم؟ آیا من در انتخاب علایق و سلایقم آزادم. اگر نرخ مطالعه در ایران در فضای مجازی و حوزه کتابهای گویا و کاغذی کم است باید با هم به طور جدی بر سر مبانی بحث کنیم و دلایل موضوع را یک به یک برشماریم که کدامیک سهم بیشتری در این افت مطالعه دارند. اما اینکه مردم چیزی را نخوانده لایک میکنند، این گزینه را از کجا آوردید؟ اگر مردم من دوست دارند پست نخوانده شما را لایک کنند، این چه اشکالی دارد؟ چه ربطی به نقصانهای بزرگ جامعه ما دارد؟
آیا دلیل مشکلات فرهنگ مردم را در لایههای مختلف مردم نباید جست؟
اینکه مردم سطحی شدهاند هم دلایل مختلف خودش را دارد. اگر مردم پستی را نخوانده لایک میکنند، درست است اما اگر میگویید اغلب قریب به اتفاق مردم چنین شدهاند و در خوراک فرهنگیشان چنین رویهای را پیش گرفتهاند، من با شما سازگار نیستم. میگویم بله، من هم ممکن است پست شما را به دلیل ارادت قلبیام به شخص شما لایک کنم اما وقت خواندنش را نداشته باشم و این حق شما به ضرر من باشد یا در مدح من باشد یا همدلی با سخنتان نکنم و غیره و غیره. درست است که نشانگر و موید این موضوع است که من آدم عمیقی نیستم اما چرا فکر میکنید که من حتماً آنگونه که شما میخواهید باید متن را بخوانم و لایک کنم؟ چرا مولفههای رسانههای جدید را نمیشناسید؟
مولفههای رسانههای جدید را برایمان از نظر و دیگدگاه خودتان بازگویید؟
همینهاست! در دل رسانههای جدید این سطحینگری وجود دارد. تأکید میکنم که چرا به جای جستوجوی برای مرتفع کردن معضلهای اصلی اجتماعی، فرهنگی سراغ حل خردترین مسایل میرویم؟ چرا فکر میکنید که همه آدمها مانند شما روزنامهنگاران باید تحلیلهای متفکرانه و عمیق بخوانند و اظهار نظرهایشان هم مانند شما متفکرانه باشد؟ علایق آدمها مانند نشان سر انگشتان دستهایشان با یکدیگر متفاوت است. من اصلاً دوست دارم از صبح تا شب در فضای مجازی بگردم و پستهای کذا و کذا را لایک کنم. این چه اتفاقی را در عرصه فرهنگ رقم میزند؟ میخواهید بگویید که من آدمی سطحیام؟ اما اگر شما پست فلان نویسنده و پژوهشگر را لایک کنید، احتمالاً یقین دارید و این یقین هم برای خودتان و دیگران حاصل میشود که آدم متفکری هستید؟ اگر احتمالاً این تقسیمبندی شما درست باشد، مشکل بزرگ اکنونِ فرهنگی ما این است؟ اینکه چرا برخی از مردم سطحی شدهاند؟ باز هم اخلافم با شما این است که موضوعی را انتخاب کردهاید تا خلط مبحث شود. باید به موضوعات درجه یک درباره مصالحِ عمومی فرهگی و اجتماعی پرداخت.
جناب جزینی، معضل اصلی فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی ما از نظر شما چیست؟
معضل اصلی، نظام اجتماعی فرهنگی ماست که نتوانسته تدبیر و تعقل به خرج دهد. در این بین نه اخلاق و نه عدالت و آیین رعایت میشود.
روشنفکران و نخبگان پیش از انقلاب مرجعیت داشتند. در حال حاضر حتی نویسندگان و تحلیلگران در هر حوزه هم مرجعیتی بین مخاطبان و توده مردم ندارید.
این مرجعیت را شما از دور میبینید و ارزیابی میکنید. مثلاً فرض کنید وقتی من و شما به دهه ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۰ میرسیم، میبینیم که در کنار ساعدی و بهرام صادقی، جلال آلاحمد هم هست که جایگاهی دارد. اما اگر به دوران خودش هم به موضوع به شکل جزئینگرانه نظر افکنید، میبینید که همان دوران هم اوج شکوفایی ادبیات عامه پسند بوده است. پاورقیها مخاطب انبوه دارد. چون این جریانها امروز از چشمان شما گریختهاند و پنهان شدهاند، فکر میکنید که در دهه ۴۰، ۴ روشنفکر لیدر بودند. اتفاقاً آن لیدر بودن شامل گروه کوچکی از روشنفکران میشد. امروز سرنوشت عامه مردم هنوز مکتوب نشده و شما از این موضوع استفاده و به سود خودتان تفسیر میکنید.
محمود دولتآبادی: پل ابریشمین بین من و شما وجود دارد | انتقاد دولتآبادی از کتاب های دیجیتال
برخی مدیران در دو دهه قبل به سر میبرند | زمان جنگ فقیر بودیم اما امیدوار ...
در حالی که اصل موضوع این است که در عرصه فرهنگی شاهد فقدان نوعی سرپرستی هستیم. اتفاقاً در ادوار مختلف هم این بیسرپرستی وجود داشته اما شما جزئیاتش را نمیدیدید. چون فاصله بزرگی با آنها دارید، فکر میکنید که در آن دهه ۴ آدم بزرگ با نام بزرگ وجود داشتند. در حالی که ۴ تن نبودهاند و تعدادشان دو هزار و ۵۰۰ تن بود. ما در آن دوره این تعداد نویسنده و کتابنویس داشتیم. از این تعداد ۴ نفر به چشم شما آمده. شما فکر میکنید سرنوشت تقدیر عمومی فرهنگی ما دست آن ۴ تن بوده. اتفاقاً چنین نیست و مسیرهای متفاوتی داشته. در همه اداور تاریخی مردم به تنها چیزی که گوش نمیکنند، حرف روشنفکران است.
کد خبر 818096 برچسبها واتس آپ- پیام رسان ادبیات کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان کتاب - داستان و رمان اینترنت - اینستاگرام اینترنت اینترنت - توییتر اینترنت - تلگرام فضاى مجازىمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: واتس آپ پیام رسان ادبیات کتاب داستان و رمان اینترنت اینستاگرام اینترنت اینترنت توییتر اینترنت تلگرام فضاى مجازى کتاب نمی خوانند رسانه های جدید فکر می کنید نرخ مطالعه فضای مجازی فرهنگی ما من و شما شده اند اما اگر آدم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۵۸۸۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تأملاتی درباب بومی نبودن نظریهها در میدان جامعهشناسی کشور
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، بیشتر پژوهشهایی که در اجتماع علمی ایران صورت گرفته و میگیرد، مبتنی بردستاوردهای دانشمندان غربی است و این دستآوردها چه در نظریهها و چه در روشها و فنون پژوهشهای تجربی، دارای دقت و اعتبار بالایی هستند.
سیدحسین نبوی (استادیار جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی) در مقالهای به عنوان «بومی نبودن نظریههای غربی و مدرننبودن تفکرات اجتماعی ایرانی و اسلامی» به این موضوع میپردازد که تئوریها و روشها با دقت تقریباً وسواسگونهای توسط دانشمندان و پژوهشگران غربی، ابداع و ساخته و برخی از آنها به وفور در جامعۀ خودشان به کار گرفته میشوند.
* دلایل خطای شناختی در پژوهشهای تجربی جامعهشناختی
به زعم این پژوهشگر مفاهیم و تبیینها و اِسنادهای آن نظریهها، برای جامعهشناسی و پژوهشهای تجربی جامعهشناختی در جامعۀ ایران ممکن است نوعی خطای شناختی شکل بدهد و احتمالا داده است، از آنجا که جامعۀ آمریکا، آلمان، فرانسه و دیگر جوامع غربی که نظریهپردازان در آن زمینه و مبتنی بر آن جوامع، به برساختن نظریههای خود اقدام کردهاند و میکنند.
این استاد جامعهشناسی در ادامه مینویسد؛ به رغم شباهتهای انسانی ما آدمیان، از نظر دین و اعتقادات، از نظر ارزشها و هنجارها و رمزگان تفسیر معنا، از نظر شیوه توزیع قدرت، از نظر کمّوکیف وقایع و رویدادهایی که در دورههای تاریخی گذشته در جوامع آنها روی داده و اثرات و پیامدهای آن باقی است، از نظر رشد و توسعۀ اقتصادی، از نظر محیط طبیعی و جغرافیایی و نیز از نظر برخی عوامل دیگر، با جامعۀ ایران بطور معناداری متفاوت است واین خطای شناختی شکل میگیرد.
نظریههای برساختهشده در جوامع مدرن غربی برای جامعهای که در برخی بخشها کاملا و اساساً متفاوت است، موجب فهم و تبیین اشتباه میشود* عواقب حل مسائل با مفاهیم عاریتی
این پژوهش توضیح میدهد که کاربست نظریههای برساختهشده در جوامع مدرن غربی برای جامعهای که در برخی بخشها کاملا و اساساً متفاوت است، موجب فهم و تبیین اشتباه میشود. گرچه به عنوان جامعهشناس موظف هستیم - به قول گیدنز- به فرازبان جامعهشناسی سخن بگوییم، اما نگرانی این است که اطمینانی نیست که مفاهیم عاریتی، بتوانند شناخت دقیق و صحیحی را برای ما شکل دهند و ما را در حل برخی از مسائلمان، اجتماعی یا فرهنگی بهطور مؤثری یاری دهند.
نبوی ادامه میدهد که احتمالا بسیاری از پژوهشگران مفاهیم و نظریهها را فقط برای هدفی کارفرماپسند یا داورپسند، به کار میگیرند، و به ژرفاندیشی و بازاندیشی در مفاهیم و نظریههای رایج نمیپردازند. تعداد بیشتری از پژوهشگران نیز به علت آشنایی ضعیف با نظریهها، اساساً در موقعیتی نیستند که بتوانند به نقد و بازاندیشی در نظریهها بپردازند.
* زمینهمند نبودن نظریههای جامعهشناختی
به زعم این پژوهشگر خطای شناختی به باور و یقین درستی و صحّت پژوهش انجام گرفته میانجامد و مانع از نقد و بازاندیشی و ساخت نظریهای جدید میشود. بماند از اینکه برخی از پژوهشگران بنا به دلایل اجرایی، فرهنگی یا بخش اقتصادی، حتی همان اصول علمی را در نقدنشدههای مختلف پژوهش خود رعایت نمیکنند.
خطای شناختی به باور و یقین درستی و صحّت پژوهش انجام گرفته میانجامد و مانع از نقد و بازاندیشی و ساخت نظریهای جدید میشودنبوی بیان میکند که زمینهمند نبودن نظریههای جامعهشناختی از دو سو مبدل به مسأله شده است:
نظریههای برساختهشده در جوامع غربی برای کاربست در پژوهشهای بومی، مناسبت کمتری دارند و ممکن است ما را دچار خطای شناختی کنند، اما ما از آن آگاه نیستیم یا اگر آگاه باشیم تلاش جدی برای اصلاح نظریهها و بومیسازی آن آنجام نمیدهیم. نظرهای ساخته وپرداخته شده توسط اندیشمندان بومی به علت ناآشنایی با فرازبان جامعهشناسی، دارای ماهیت جامعهشناختی نیستند و در اجتماع علمی جامعهشناختی به رسمیت شناخته نمیشوند.این پژوهشگر در نهایت اینگونه جمعبندی میکند که در میدان مطالعات جامعهشناسی کشور ما با مسأله و چالشی به نام مفاهیم و نظریههایی که برساختۀ پژوهشگران و جامعهشناسان بومی نیست مواجهایم و این وضعیت، آنقدر عادی و طبیعی شده است که مسألهبودن آن را درنمییابیم. چه بسا بخش قابل ملاحظهای از بحرانها و ابربحرانها، ناشی از سوءمدیریت نباشد و در اثر تشخیص نادرست یا نادقیق که به علت خطای شناختی روی میدهد، شکل گرفته باشد.
انتهای پیام/